کاش...

کاش دستانم آن قدر بزرگ بود

که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم


خوشبختی هایم...

خوشبختی هایم را با عجله در سرنوشتم نوشته بودند

بد خط بود

روزگار نتوانست آن ها را بخواند


کودک شیرینی فروش..

ورشکست شدن کدامین سرمایه دار، به اندازه بی سرمایه شدن تودردناک است ؟


در شیرینی ات چه ریخته ای که کامها تلخ می شوند ؟؟


انشا یک پسر بچه فقیر در مورد حلال و حرام...

نان حلال خيلی خيلی خوب است. من نان حلال را خيلی دوست دارم.

ما بايد هميشه دنبال نان حلال باشيم. مثل آقا تقی

آقا تقی یک ماست‌بندی دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می دهد تا آبی كه 

در شيرها می ريزد  و ماست می بندد حلال باشد.

آقا تقی می گويد: آدم بايد يك لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا كه

سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد.

دايي من كارمند يك شركت است. او می گويد:

تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل راضي شده،

از او رشوه نمی گيرم. آدم بايد دنبال نان حلال باشد.

دایی ام می گويد: من ارباب رجوع را مجبور می کنم قسم بخورد كه راضی است

و بعد رشوه می گيرم!

عموی  من يك غذاخوری دارد. عمو هميشه حواسش است كه غذای خوبی به مردم بدهد.

او می گويد: در غذاخوری ما از گوشت حيوانات پير استفاده نمی شود و هر چه ذبح 

می كنيم كره الاغ است كه گوشتش تُرد و تازه است و كبابش خوب در می آيد.

او حتماً چك می كند كه كره الاغ‌ها سالم باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمی كند.

عمويم می گويد: ارزش يك لقمه نان حلال از همه‌ی پول‌های دنيا بيشتر است!!

آدم بايد حلال و حروم نكند.

عمو می گويد: تا پول آدم حلال نباشد، بركت نمی كند. پول حرام بی بركت است.

من فكر می كنم پدر من پولش حرام است؛

چون هيچ‌ وقت بركت ندارد و هميشه وسط برج كم می آورد .

تازه يارانه‌ها را خرج می كند و پول آب و برق و گاز را نداريم كه بدهيم.

ماه قبل گاز ما را قطع كردند چون پولش را نداده بوديم. ديشب مي‌خواستم به پدرم بگويم:

اگر دنبال يك لقمه نان حلال بودی، پول ما بركت می كرد و هميشه پول داشتيم؛

اما جرأت نكردم.

ای كاش پدر من هم آدم حلال خوری بود.

دخترک گل فروش ....

دخترك گل فروش کنار همه ماشین ها رفت  تا بلکه بتونه گل هاش رو بفروشه
آقا تو رو خدا یه شاخه گل بخر
برای خانومت ببر
آقا تو رو خدا ، جون بچت
 هیچی گیرش نیامد جز نگاه های تحقیر آمیز راننده ها
همینطوری که بغض گلوش و گرفته بود
نگاهش به اون طرف خیابون افتاد
چشم های پر تمنای راننده ها رو به یه خانوم که کنار خیابون وایستاده بود رو دید
راننده ها هی میگفتن خانوم چند؟!
دخترک تو دلش گفت آخه اون خانوم که گل هم نمیفروشه؟!
از اون روز همش منتظره اینه که بزرگ بشه .....

به خدا قسم ما در برابر این کودکان مسئولیم

با مقصر دونستن مسئولین هم مسئولیت از دوش من و شما برداشته نمی شه

مطمئنا خداوندی که آنان را آفریده می تواند امورات این بچه ها را هم سامان دهد

ولی می خواهد من و شما به جایی برسیم

تا بحال دروغ گفته ای ؟

از پسرک فقیر پرسیدند :

تا بحال دروغ گفته ای ؟ پسرک گفت :

دروغ هایم زمانی شروع شد که :

موضوع انشایم این بود:

تابستان را چگونه گذرانده اید ؟

از این بترسید که...



از مرگ نترسید

از این بترسید که وقتی زنده اید

چیزی درون شما بمیرد به نام "انسانیت
"

مثل سرنوشتم ...

از خودم بدم آمد ، وقتی که به پسرک گفتم :

کفش هایم را خوب رنگ کن

و او گفت :  خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم برایت سیاه می کنم


ســـَــر ســُـفره چیزی نبود ...




ســـَــر ســُـفره چیزی نبود 
یــخ در پــارچ
و
پدر هــر دو آب شــدند !
چــه دنــیای بی رحمــیست ...

خداوندا به حق رحمت بی انتهایت
 مگذار، هیچ پدری شرمنده همسر و فرزندانش شود

می گویند..

می گویند شکستنی رفع بلاست 

 ای دل تحمل کن شاید حکمتیست 

روزگار هبوط انسانیت ....

 

در روزگار هبوط انسانیت !!!!

دیر نباشد ...

که حیوانات برای کوچک شمردن هم،

به یکدیگر بگویند :

" انسان "

 

 

این نیز بگذرد ..


همیشه در سختی ها به خودم می گفتم

” این نیز بگذرد ..”

هنوز هم می گویم ..

اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها

مادر دعا کرده است گویی..


مرا مادر دعا کرده است گویی


که از تو دور بادا آنچه جوئی

نوروز می آید....



نوروز می آید

تا درد فقر و نداری بیش از هر زمان دیگر 

دل کوچک کودکان فقیر را بفشارد

کودکانی که زمستانی سرد را با کفش های پاره و لباس های کهنه

در کلبه های محقرانه و سرد و دود گرفته سپری کرده اند

کودکانی که با بوی برنج و گوشت مدت هاست بیگانه اند

کودکانی که طعم میوه را فراموش کرده اند

نوروز می آید تا درد فقر و نداری بغض در گلوی کودکان فقیر گره زند

و قطره اشکی از گوشه چشمی بچکاند..

نه نوروز مال فقرا نیست

لباس های فاخر و نو ، میوه و آجیل های رنگارنگ،

اسکناس های تا نخورده ،برای ثرونمندان است

و سهم  تو ای کودک فقیر

 حسرت است

 برای یک جفت کفش کتانی ، تو به یک تخم مرغ رنگی دل شاد کن 

نوروز برای تو همین است 

شاید یک ثروتمند دل به رحم آمده اتفاقی از کوچه فقر بگذرد

 و لباس کهنه دردانه اش را برایت هدیه کند..


اگر همه ثروت داشتند...




اگر همه ثروت داشتند

دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند


و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید

تا دیگران از سر جوانمردی

بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند

تو بهترین روزی دهندگانی..


 «خداوندا ، پروردگارا، از آسمان مائده ای بر ما بفرست.

تا برای اول و آخر ما ، عیدی باشد ، و نشانه ای از تو و به  ما روزی ده ،

تو بهترین روزی دهندگانی.»


(سوره مائده آیه 114)

کودک گل فروش..



تنها کسی که اگه با یه شاخه گل به خونه بره ، مؤاخذه می شه

 كودك گل فروش سر چهار راهه ...

جهان اول...



جهان اول جاییست که عکاسانش برای جایزه

 از گرسنگان جهان سوم عکس می گیرند.

خانه به دوشان..


از حادثه لرزند به خود قصر نشینان

ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

«صائب تبریزی»

خط فقر کجاست ؟!

خط فقر دقیقا همین جاست. فاصله ای هم با ما ندارد. درست زیر پای ماست.

زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن به فاصله یک مصوبه است!

به فاصله یک امضای ناقابل!

دنبال نرخ واقعی تورم و بیکاری نگردید چون خط فقر همین جاست!

درست در یک قدمی ما و ما عابری گذران، فقط گذر می کنیم و آمارها را نگاه می کنیم

اما واقعیت، در زیر همین پل شکل می گیرد. خط فقر همین جاست ...

صدای شنیده نشده..




  مـن صـدای کـودکـان فـقـیـر سـرزمـیـنـم هـسـتـم

کـه تـنـهـایـی در نـگـاه مـعـصـومـشـان هـزار پـاره مـیـشـود